سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«آبخیزداریِ سازه‌ای»، عامل تخریب محیط زیست و منابع آب


 

  • «آبخیزداریِ سازه‌ای»، عامل تخریب محیط زیست و منابع آب

    نیازی به گفتن نیست که در شرایط نبود مداخله‌ی مخرب انسان، فرسایش خاک در حد بسیار پایین و به میزان طبیعی خواهد بود. بنابراین، عملیات آبخیزداری در درجه ی نخست باید با کاستن از فشارهای افراطیِ ناشی از فعالیت انسان آغاز شود؛ چنان‌که در مباحث اصیل آبخیزداری، بر کاهش چرای دام، جلوگیری از اقدام‌هایی مانند راه‌سازی و معدن‌کاری در حوضه‌های پُرشیب و حساس، و کمک به بازیابی مرتع با بذرپاشی یا کاشت نهال‌های بومی... تأکید شده است.

    اتکای حدود نود میلیون از 120 میلیون واحد دامی کشور به مراتعِ عمدتاً فقیر ایران، عامل اصلی فرسایش خاک و تخریب آبخیزهای کشور است. عامل مهم دیگر، طرح‌های «عمرانی» مانند راه‌سازی، کشیدن خط‌های انتقال برق و گاز و نفت، و معدن‌کاری است که به شکلی بی‌ملاحظه و با ورود تهاجمیِ ماشین‌های سنگین با راهبرانی ناآگاه نسبت به ظرافتِ طبیعت صورت می‌گیرد و ساختار پهنه‌های طبیعی را دگرگون می‌سازد. اما، در حالی که در خبرها و تحلیل‌های سازمان جنگل‌ها و مراتع، همانند منابع دانشگاهی و پژوهشی، بر چند برابر بودن شمار دام نسبت به ظرفیت مراتع اشاره می‌شود، در موضوع آبخیزداری، آن‌چه که بیشترین بودجه را به خود اختصاص می‌دهد و روز به روز هم بر مبلغ و نسبت آن افزوده می‌شود، عملیات سازه‌ای است. این عملیات، با شکل دادن هزاران بند و گابیون در دره‌ها، چهره‌ی طبیعی کوهستان‌ها را تغییر داده است.

    در سال 97 دولت دویست میلیون دلار از محل صندوق توسعه‌ی ملی برای اجرای طرح‌های آبخیزداری اختصاص داد و همین پول کلان، شتاب زیادی به طرح‌های ساخت سدهای کوچک که «سیل‌بند» و «گابیون» نامیده می‌شوند داد. این روزها هرجا که معرفی یا تبلیغ طرح های آبخیزداری مورد نظر است، عکس یا فیلمی از «خشکه‌چینی» در دره‌ها به نمایش گذاشته شده است. طرفداران این سازه‌ها می‌گویند که سیل‌بندها سبب آرام گرفتن جریان سیلاب و کنترل حجم رسوب‌ها می‌شوند. اما، مشاهده‌ها نشان می‌دهند که دست‌کم در شرایط ایران که در آن فرسایش خاک بسیار بیشتر از حد طبیعی و میانگین جهانی است، سیل‌بندها در مدت کوتاهی (حدود دو سه سال) پر از رسوب می‌شوند و اگر خراب نشوند، هیچ کارکردی در نگهداشتن رسوب‌های بعدی ندارند. همچنین نمی‌توانند جریان سیل را کند کنند، چرا که «حوضچه‌ی آرامش» آن‌ها پر شده و البته شیب کلی دره و کوهستان هم که پس از ساخت سیل‌بند تغییری نمی‌کند و سیلاب با همان سرعت پیشین، از کوه به پایین روانه می‌شود. سیل‌های شدید اسفند 97 و فروردین 98 ثابت کردند همان‌گونه که هیچ سدی نمی‌تواند سیل‌های بزرگ را مهار کند، هیچ خشکه‌چینی و گابیونی هم نمی‌تواند سیلاب‌های بزرگ را در دره‌های فرعی کم‌اثر سازد. برای نمونه، می‌توان به سیل‌بندهای رخ جنوبی رشته‌کوه توچال اشاره کرد که حتی آن‌هایی که پر از رسوب نبود هم در جریان سیل‌های اخیر این منطقه (که از سیل‌های آق‌قلا و خوزستان و لرستان، بسیار کوچک‌تر بودند) از رسوب پر و تعدادی از آن‌ها خراب شد.

    مسوولان آبخیزداری کشور مدعی هستند که یکی دیگر از فایده‌های سیل‌بندها این است که به دلیل فراهم ساختن آبِ بیشتر، سبب «مهاجرت معکوس» به روستاها شده‌اند و از جمله به‌تازگی در تارنمای سازمان جنگل‌ها و مراتع به مورد روستای واریش در شمال غرب تهران اشاره کرده‌اند. واقعیت اما این است که در بیشتر موردها، در پی اجرای طرح‌های آبخیزداری، دسترسی به آبِ بیشتر در منطقه‌های کوهستانی یا کوه‌پایه‌ای سبب کم شدن آب در دشت‌های پایین‌تر شده‌اند؛ شبیه همان اتفاقی که در پی سدسازی رخ می‌دهد. آبِ بیشتر در کوهستان و کوهپایه، همان اثری را ندارد که در دشت دارد، چرا که خاکِ ارتفاعات به اندازه‌ی خاک دشت برای کشت وکار استعداد ندارد و به علاوه، طول دوره‌ی رویش در کوهستان کم‌تر از دشت است. «تأمین» آب در کوهستان با این روش، بیش از آن که به تولید اقتصادی کشاورزی کمک کند، در شرایط اقتصاد بیمار ایران که متکی بر تصاحب زمین و زمین‌خواری است، پهنه‌های ملی را تبدیل به املاک خصوصی می‌سازد. نمونه‌ی عینی و تراژیک این رخداد را در آبخیزهای زاینده رود می‌بینیم که با ساختِ سازه‌های پرشمار در دره‌های فرعی این حوضه، مصرف آب در بالادست افزایش یافته و کل سامانه‌ی طبیعی رودخانه و نظام بهره‌برداری بومی از آب هم در آن‌جا به هم ریخته است. در پشت سیل‌بندهای بالادست زاینده‌رود که چندتایی از آن‌ها حدود سی متر ارتفاع دارند، آب زیادی ذخیره می‌شود که بیشترِ آن صرف توسعه‌ی باغ‌داری و مصرف در ویلاها می‌شود. به بیان دیگر، در این جا هم مانند موردِ سدها، یک عرضه‌ی آبِ بیشتر صورت گرفته که مصرف را افزایش داده و به زیانِ سهم‌داران سنتی آب تمام شده است.

    در کوه های شمال تهران (و دیگر شهرهای بزرگ) که بسیار مستعد زمین‌خواری هستند، گابیون‌بندی و عملیات جانبی آن مانند جاده‌کشی برای دسترسی راحت‌تر به بلندی‌های کوهستان، نهال‌کاری توسط شهرداری‌ها، و ساخت پارک و مجموعه‌های تفریحی به‌دست «سرمایه‌گذارانی» که معمولاً سرمایه‌شان همان زمین‌های ملیِ خصوصی‌شده و وام‌های بانکی است، و نیز باغ‌سازی به دست «بومیان» فرصت‌طلب، برای طبیعت بسیار خطرناک است. درواقع، مجموعه‌ی این عملیات به «شهری‌سازی» کوهستان می‌انجامد. از بیش از سی سال پیش که ساخت گابیون و سازه‌های مشابه در دره‌های شمال تهران آغاز شده، مشاهده‌های تجربی به‌هیچ‌وجه حاکی از این نیست که فرسایش خاک کم‌تر شده باشد یا سیل‌های کم‌تری رخ داده باشند یا سفره‌های آب زیرزمینی تقویت شده باشند. برعکس، در این مدت، فرسایش خاک و بدریخت شدن دامنه‌ها و دره‌ها بیشتر شده، چندین سیل مخرب رخ داده، و سطح آبخوان‌های دشت تهران به شکل هولناکی پایین‌تر رفته است.

    اما، آبخیزداریِ سازه‌ای در این سال‌ها با شدت بیشتری ادامه یافته و می‌رود که از نظر ابعاد کلی خاک‌برداری و دستکاری در سیمای سرزمین، از سدسازی هم پیشی بگیرد. به‌تازگی یک مورد از این نوع «آبخیزداری» در دشت گرچال در لواسان (بالادست روستای افجه) شروع شده که می‌توان آن را نمونه‌ی غم‌انگیز و شاخصِ بی اعتنایی به ارزش پوشش گیاهی طبیعی و صورت‌بندی کوهستان خواند. دشت گرچال با ارتفاع حدود 2400 متر از سطح دریا، یک نمونه‌ی کمیاب از دشت‌های آبرفتی مرتفع در البرز مرکزی است. این دشت، در پای قله‌های ساکا، اندار، پرسون، سیاه‌ریز، ریزان، سیاه‌لت، آتشکوه، مهرچال، سیاه‌غار، و سیاه‌چال، یکی از حوضه‌های مهم آبخیز برای رودخانه‌ی جاجرود و یک جاذبه‌ی پرآوازه‌ی کوه‌نوردی و گردشگری است که هرهفته پذیرای صدها کوه‌پیما است. تا هشت نه سال پیش هیچ درخت میوه‌ای در این دشت وجود نداشت، اما در این سال‌ها در آن درخت‌کاری شد که خود نخستین نشانه‌ی خصوصی‌سازی و تغییر دادن سیمای سرزمینیِ آن دشت بوده است. چند سال پیش، دور این باغ‌های تازه‌احداث حصار سیمی کشیدند و از افجه هم جاده‌ای ماشین‌رو تا دشت کشیده شد. چند هفته پیش، جاده تعریض و تسطیح شد و انبوهی سنگ به منطقه آوردند و لودرها شروع به کندن دهانه‌ی جویباری کردند که از دشت پایین می‌رود. خوب پیدا است که پیمانکار و عوامل اجرایی این طرح کم‌ترین اهمیتی به محیط حساس کوهستان نمی‌دهند و شاید اصلاً نسبت به این موضوع هیچ آگاهی ندارند. کارفرمای آنان هم که سازمان جنگل‌ها و مراتع باشد، برپایه‌ی پیش‌فرض‌های کلیشه‌ای که با «سیل‌بند» می‌توان سیلاب‌ها و رسوب‌ها را مهارکرد، این طرح را مانند ساخت هزاران سیل‌بند دیگر پیش می‌برد.

    با توجه به علامت‌گذاری‌هایی که انجام شده، به نظر می‌رسد که قرار است ساخت سیل‌بند در این منطقه، تا سه کیلومتر بالاتر از دشت گرچال، یعنی در دره‌ی سیاه‌ریز هم انجام شود. در حالی که این دره‌ی کم‌وبیش بکر دارای پوشش گیاهی خوب و حوضچه‌های طبیعی است که خود نقش آرام‌کننده‌ی رواناب‌های سیلابی را ایفا می‌کنند، به‌ویژه اگر با کنترل چرای دام و جلوگیری از چیدن سبزهای کوهی در بهار، احیا و تقویت پوشش گیاهی در دستور کار قرار گیرد. در منطقه‌ی لواسان که بورس‌بازی زمین، تغییر کاربری باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی، هجوم موتورسیکلت‌سواران و خودروهای بیراهه‌رو (آفرود) به طبیعت، و انواع تصرف‌ها در کوه و دشت و حاشیه‌ی رودخانه به پدیده‌ای فراگیر بدل شده، کاری که اداره‌ی منابع طبیعی در حال انجام آن است، تسهیل این اقدام‌های غیرقانونی و غیراصولی است. به‌ویژه با توجه به نصب تابلو توسط دهیاری افجه که نام جعلی و نادرست «دشت گیاهچال» را به منطقه داده، مشخص است که مقام‌های محلی و زمین‌خواران سیری‌ناپذیر، نقشه‌هایی برای شهری‌سازی دشت باارزش و خاطره‌انگیز گرچال ریخته‌اند. امید آن که سازمانی که خود را متولی مراتع و جنگل‌های کشور می‌داند، در تغییر کاربری جبران ناپذیر این میراث‌های خداداد و ملی، همیار تخریب‌گران نشود...!     

    *در تنظیم این یادداشت، از راهنمایی و اطلاعات نادر ضرابیان، کوه‌نورد و کنشگر محیط زیست، بهره برده‌ام.

     * کنشگر محیط زیست

    4747